رادین میرزاییرادین میرزایی، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 25 روز سن داره

رادین گل بی همتای زندگی

رادین باز هم اسپایدرمن می شود

در این صفحه مایل هستم یک سری از عکسهای دلبندم را بگذارم که در روز سه شنبه ٢٠ فروردین از پسرکم در حالی که اسپایدرمن شده گرفتم  قربونت برم که این قدر خوش تیپی گل گلاب و امید زندگی من قربونت برم که اینقدر با شعوری و بدون حرکت می شینی تا صورتک کوچولوت نقاشی بشه مامان به فدای نگاه زیبات بره فدای خندت اسپایدرمن مامان با اون عروسک اسپایدرمنیت  با اون لباس و جوراب اسپایدرمنیت عزیزم با اون ژست اسپایدرمنی قربون اخم اسپایدرمن بشم والا اینم رادین خندان اسپایدرمن در ماشین بابا علی اینها خلاصه ای بود از چند عکس پسرک ...
24 فروردين 1392

رادین میره شمال خوش بگذرونه

روز ٦ فرردین به همراه بابا علی و رادین عزیز مادر به شمال  پیش مامانی و بایاسی که سوم  عید رفته بودند رفتیم تا یک هوایی تازه کنیم و عید و بازدید ها تازه بشود . البته بابا علی قرار بود در ایام تعطیلات عید برای پروژه کاری به یزد بره ولی به خاطر مسائل کاری گویا این سفر مهیا نشد و تصمیم گرفتیم بریم خونه مامانی در شمال . ما ساعت ١١ راه افتادیم و تقریبا نزدیکهای ساعت ٤  بود که رسیدیم . در طی چند روزی که اونجا بودیم یک  سری به خونه  اقوام زدیم و دید و بازدیدها تازه شد .خاله منیژه برای شام یک شب همگی ما رو دعوت کرد که عروسهای خاله ماهبانو و دختر و دومادش هم در مهمانی بودند .دختر خاله من بار دار بود و ١٦ فرور...
24 فروردين 1392

ماجرای رادین و آب پاشش

داستان رادین و اب پاشش داستان شیرین و جالبی البته برای  خود رادین و هم برای مامان رادین است ولی نه همیشه  و شاید نه چندان شیرین برای اطرافیان باشه . رادین دردانه مادر  تقریبا از دو سالگی عاشق آب پاشیدن شد  که این مسئله از خونه مامان جون شروع شد وقتی با آب پاش به گلهای گلخونه آب می داد  و رادین این صحنه های جالب رو مشاهده می کرد کم کم علاقه مند  به آب بازی شد به طوری که هر زمانی که به خونه مامان جون میرفتیم بدون استثناء سراغ آب پاش رو می گرفت و این  داستان تنها به خونه مامان جون ختم نمی شد بلکه  خونه مامانی و حتی خونه خودمون هم کشیده شد و گاهی هم که در جایی آب پاشی می دید اصرار زیادی می کر...
24 فروردين 1392

سیزده بدر سال 92 در کرج

سلامی به گرمی آفتاب زیبا و دلچسب بهاری به همه بچه ها و مادران عزیز و زحمت کش امیدوارم که ایام عید به همه عزیزان خوش گذشته باشد و خاطرات خوبی در اذهان همه نقش بسته باشد .   رادین گل مامان هم که انشاءاله خوب و سرخوش بوده باشد و ایام عید به کامش بوده  باشد . ما همگی ١١ فروردین  از شمال به خونه خودمان برگشتیم و در طی این دو روز یک سری کار ها و عیدو بازدید هایی که مانده بود را انجام دادیم و قرار شد به همراه خانواده مامان جون و خاله بابا و خانواده زن عمو ندا به ویلای عمو صفر که در نزدیکی منزل ما بود بریم . سیزده به در هوا بسیار عالی بود و ما حدود ساعت ١١ در  ویلا بودیم همگی آ...
18 فروردين 1392

چهارمین عید رادین گل مامان

چهارمین بهار زندگانیت مبارک باشه گل مادر عمرم ، امیدم،زندگیم ، هستیم دیدن شکوفاهای بهاری برتو تهنیت عمرت بلند و سلامتی هدیه الهی همراه تو باد   حلول سال ١٣٩٢ بر شما رادین گلم مبارک باشه ، ٤ سال از عمرت را در کنار ما  گذراندی و شادی و صمیمیت را به خانه ما ارزانی داشتی .امیدم ، ای ستاره بلندم از این که در کنار ما هستی بینهایت خدا را شاکرم.  امیدورام بتوانم قدر دان این نعمت و موهبت الهی باشم .در این جا لازم می دانم از پسر نازنینم به خاطر بد خلقی ها و بد اخلاقیهایم در سالی که گذشت عذر خواهی کنم . از این که خواسته  ونا خواسته اسباب ناراحتی فرزندم را فراهم کردم پوزش میخ...
18 فروردين 1392

رفتن رادین به سرعین و آب گرم برای سومین بار

٩ فروردین به همراه بابا علی و مامانی و دایی محمد و دایی مهدی عازم  رفتن به سرعین شدیم هوا نسبتا خوب بود و حال اقا رادین چندان مساعد نبود و کمی تب داشتی من راضی به رفتن نبودم ولی گاهی اوقات باید تسلیم شرایط باشی . با دادن داروها به  پسرم و بهتر شدن حالت راهی شدیم . ما از راه استارا به سرعین  رفتیم و از مناظر طبیعت خیلی  لذت بردیم ولی هر چه به اردبیل و سرعین نزدیک می شدیم هوا کمی سرد تر می شد . حدود ساعت ٤ به سرعین رسیدیم و من به همراه رادینی و مامانی  به اب گرم سبلان رفتیم  . مامانی خوشحال بود چون برای پاها ی مامانی این آب گرم لازم بود .بر خلاف همیشه هوا افتابی و خوب بود و من خیلی خوشحال شدم چون...
17 فروردين 1392

سالگرد عقد مامان و بابا مبارک و ( دعوت شدن به مهمانی )

  امروز پنج شنبه ٢٤ بهمن ١٣٩١ است و ما به  مهمونی عمو صفا و نداجون دعوت شدیم  من به همراه آقا رادین رفتیم و یک کادویی ناقابل برای ندا جون و عمو صفا خریدیم  و با وجود این که همان روز سالگرد  عقد من و بابا علی بود و با همه  مشغله های  عید و خونه تکانی و خرید تصمیم گرفتیم که بدون رادین به مهمانی بریم و رادین عزیزم را پیش مامان جون بگذاریم که البته مامان جون هم برای شما منقل و کباب آماده کرده بود تا حوصله ات سر نرود و با بابا هم تماس گرفت که چرا رادین را نمی بریم پیشش  ولی در لحظات آخر تصمیم من و بابا علی عوض شد و رادین را هم باخودمون بردیم آخه پسر گل من که اذیت و ازاری نداری و پسر خیلی خ...
11 فروردين 1392

ساختن تقویم 92 برای رادین

امسال مثل هر سال دوست دارم یک یادگاری  زیبا از خانواده  خودمان به بقیه اعضاء خانواده بدهیم  . اول  یک سری تحقیقات انجام دادم  و بعد از مدتی بین کارت پستال ، تقویم و  عکس و یک هدیه کوچک تصمیم گرفتم که تقویم  ٩٢ رادین خان را بسازیم و یک تقویم رو میزی برای خودمان و دو تقویم دیواری سفارش دادیم یکی  برای خانواده مامان جون و یکی برای خانواده مامانی که بر روی دیوار نصب کنند و  هر وقت خواستند به تاریخ روز شمار نگاهی بندازند من و بابا علی و رادین گلم را ببینند مبارک باشه . برای  کلیه بچه های فامیل هم برعکس سالهای قبل که هدیه می دادیم تصمیم گرفتیم که مبلغی نقدی تقدیم کنیم  تا به سل...
28 اسفند 1391

خوشحالی رادین برای ماشین خریدن بابا علی

رادین امروز خیلی خوشحاله و از صبح که از خواب بلند شده پشت سر هم از مامان می پرسه پس بابا کی می یاد کی ماشینش رو می یاره آخه بابا علی ماشین جدید خریده . مبارک باشه بابا جونم انشاءاله که ماشین بنز و بی ام وپورشه بخری  شما لایق بهترینها هستی و توانایی و قدرت داشتن بهترینها رو هم داری   چند وقتی بود که بابا علی ماشینش رو فروخته بود و  قرار بود دوباره بخره ولی بهر بهانه ای ماشین خریدن بابا عقب می افتاد ولی الان چند وقتی که  شرایط برای خرید جور شده امروز بابا علی ماشینش رو تحویل گرفته مبارک باشه و به خاطر همین  رادین خیلی خوشحال و راضیه .نمی دونم چرا...
21 اسفند 1391