رادین میرزاییرادین میرزایی، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 10 روز سن داره

رادین گل بی همتای زندگی

بابا علی مهربونم تولدت مبارک

پدر چشم و امید زندگییی پدر رویای هستی در زمینی پدر باشی سلامت در همه حال الهی  بعد از این غم را نبینی   پدر بزرگوارو همسر فداکار  قبل از هر چیز یک عذر خواهی از اعماق وجود از مامان شبنم و رادین عزیزمان پذیرا باش و اون اینه که تولدت را چند روز دیر تر گرفتیم و علتهایش هم این که شما در ماموریت بودی و این که حال ندار بودی و امروز که بهتر شدی جشن تولدت را بر گزار کردیم. مامان شبنم برای بابا علی کیک پخته اونم مدل اسمارتیزی خومزه است نوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووش جا...
13 بهمن 1391

شاه پسرم میره تولد !

تولد تولد تولد مبارک عمو محمد و کارین کوچولو رادین می یاد تولد  دست در دست مامان و بابا به چه پسر نازی ،‌به چه پسر شادی ،‌به چه پسر گلی      رادین  جونم می ره تولد آخه امروز جشن تولد کارین کوچولو و عمو محمد اللهی صد ساله بشید عزیزان این هم آرزوی رادین گلم برای هر دوی شما .     اینم  عکس دو تا عزیزم رادین چوچولو و بابا علی خوشگله در تولد عمو محمد  . آقا رادین طبق معمول خوابت می یادا ! مگه نخوابیدی شما که همش خوابی گل پسرم. کادوی آقا رادین به عموش یک ست ریش تراشی ژیلت بود مبارک باشه ، اینم ع...
9 بهمن 1391

ای وای بازم واکسن

  ١٥ فروردین روزی بود که به همراه مامانی رفتیم به مطب دکتر مظفری در رسالت  تا واکسن های آقا رادین را بزنیم دلم خیلی می سوزه این واکسن خیلی درد داره آخه فلج اطفال و سه گانه است که شامل دیفتری ، کزاز و  سیاه سرفه است  . قبل از این که بریم کمی آبقند بهت دادم تا شاید تسکین دردت باشه آخه در مجله خواندم آبقند تب و درد را کمتر می کنه بگردم مامانی انشاء الله که بی دردو غم باشه برات گل پسرم بعد از واکسن هم برگشتیم خونه و  بعد از یک ساعت شروع به تب کردی ولی خدا را شکر که تبت زیاد نبود و با کمی مسکن  درمان شد عزیز گل مادر گریه نکن دردت به زودی تمام میشه این واکسنها  برات ل...
1 بهمن 1391

جشن ختنه سوران

  عکسهایی از مراسم جشن ختنه سوران شاهپسرم شاه شاهان       عزیز دل مادر این مراسم در تاریخ 30 اردیبهشت درست 10 روز پس از این که این عمل انجام شد با تصمیم من و بابا علی در منزل خودمون گرفته شد   البته مهمانها فقط خانم بودند خاله های بابا علی و دختر خاله های بابا به همراه مامان جون و عمه سمیرا همچنین  مامانی و خاله یاسی ،دختر خاله اللهه و عاطفه و فائزه جون و زن عمو ندای مهربان ، شیرین و نوشین جون ، کارین و مامانش همگی زحمت کشیدند و به مراسم جشنت آمدند، قدم رنجه فرمودند بسیار بسیار سپاس گذارم هم خودم و هم پسر قشنگه و هم بابا علی . راستی از طرف بابا علی و مام...
1 بهمن 1391

رادین پنج ماهه شده

تاریخ :١٥ تیر قد:٦٣  سانت وزن :٧ کیلو و ٣٠٠ گرم عشق مادر در این ماه بیشتر به روی شکم می خوابی و کم کم زمانهای به روی شکم خوابیدنت بهتر و ببیشتر می شه ولی وقتی به روی شکمت می خوابی بعد از ١٠ دقیقه وضعیتت رو عو ض می کنم چون  از نظر پزشکی نوزادان بهتره بر روی پهلوی راست و چپ بخوابند و احتمال سکته در نوزادانی که بر روی شکم می خوابند زیاد تر می باشد به همین خاطر خیلی مراقب خوابیدنت بودم  و وقتی خواب هستی می آم و دائم بهت سر می زدم  . توی این ماه کار بامزه ای می کنی و اون خوردن انگشت شصت پات هستش   من و بابا هم از این فرصت استفاده کردیم و عکسهای زیادی ازت گرفتیم .   آخه پسر مگه...
1 بهمن 1391

ورود رادین به باغ زندگی

به نام  آن یگانه بی همتایی که این هدیه الهی را به من ارزانی داشتی . پسرم  در یک روز زمستانی در تاریخ 15 بهمن سال 1388 در ساعت 8:10 در بیمارستان پارسیان متولد شد .عزیزم ورودت را به این دنیا خوش آمد میگم .امیدوارم که بتونم مامان خوبی برات باشم و تمام سعیم را برای رشد وشکوفاییت میکنم . اسم خانم دکتر رادین سرکار خانم دکتر بیدگلی بود و چه دکترنازنینی بود. گروه خونی رادین مثل مامانش A مثبت وای عزیزم چه تفاهمی , قدش 51 سانت , دور سرش 5/36 سانت و دور سینش هم 32 سانت بود. در بیمارستان واکسن های هپاتیت ، ب ث ژ و پولیو را بهش زدند بگردم مادر روز جمعه ساعت 2:50 از ب...
1 بهمن 1391

گریه نکن دلبند مامان

                                       تاریخ : ١٥ اسفند  قد: ٥٣ سانت وزن : ٤ کیلو و ١٠٠ گرم سلام بر پسر یک ماهه مادر ، پسر گریه اوووووووووو، رادین جان  در این ماه چون خیلی بد شیر می خوردی مقدار زیادی هوا وارد معدت می شد  و  منجر به گریه های شدیدت در طول روز و شب می شد . البته مامان خیلی رعایت می کرد مثلا ان...
30 دی 1391

یادگاری

بعد از این که پسر کاکل زری من به این دنیا چشم گشودی و از بیمارستان مرخص شدی مامانت تمام وقایع مهم زندگیت را در یک دفتر خاطرات یادداشت کرد ؛ هرچند این وب لاگ را از همان ابتدای تولدت باز نکردیم ولی تمام آن حوادث را مو مو یادداشت کرده ام و حالا باز نویسی آنها برام خیلی راهتتر شده , در ضمن مگه میشه این خاطره های شیرین از ذهن مادر رخت ببنده  مگه دست خودشه .  یادگاریهایی از بیمارستان را برات نگه داشتم تا هر وقت  بزرگ شدی و دوست داشتی نگاهی بهشون بندازی من الجمله : سونوگرافیها ؛‌نمونه غربالگری؛  ارزیابی شنوایی پسرم در بیمارستان؛ دست بندی که  بعد از زایمان به دستت بس...
30 دی 1391

خبر خوش زندگی مامان

اولین روزی  که من و پدر رادین متوجه حضور رادین در این دنیا شدیم وصف ناپذیر است . دقیقا ساعت ١١ صبح روز ١٥ اردیبهشت سال ٨٨ درست زمانی بود که من برای گرفتن جواب آزمایش از محل کارم مرخصی ساعتی گرفتن و به آزمایشگاه تجریش رفتم . اولین کسانی که از این خبر مطلع شدن پدر رادین و سپس مامانی رادین بودند و این خبر خوش را بعد از چند هفته به اطلاع بقیه رساندیم. در همون روز بود که اولین سونوگرافی از رادین را گرفتم . اولین حرکات پسرم وقتی تو شکمم بود درست از ٥ ماهگی شروع شد که به صورت ضربه های ریزی در زیرشکمم احساس می شد الهی دورت بگردم عزیزم . ...
30 دی 1391