رادین میرزاییرادین میرزایی، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه سن داره

رادین گل بی همتای زندگی

گریه نکن دلبند مامان

1391/10/30 9:59
نویسنده : مادر رادین
184 بازدید
اشتراک گذاری

 

  ناناس خوشگل مامان

 

 فونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا ساز                              

تاریخ : ١٥ اسفند 

قد: ٥٣ سانت

وزن : ٤ کیلو و ١٠٠ گرم

سلام بر پسر یک ماهه مادر ، پسر گریه اوووووووووو، رادین جان  در این ماه چون خیلی بد شیر می خوردی مقدار زیادی هوا وارد معدت می شد  و  منجر به گریه های شدیدت در طول روز و شب می شد . البته مامان خیلی رعایت می کرد مثلا انواع عرقیجات گیاهی مثل عرق کاسنی؛ شاتره ؛ نعنا  و چند تای دیگر را در روز مصرف میکردم تا دردهات کمتر بشه .بعضی وقتها آنقدر گریه می کردی که باگریه کردنت من هم گریه میکردم  خیلی خیلی دردناک بود .

 ١٣ روز اول  مامانی که خدا حفظش کنه تماما مراقب من و تو بود ؛ تمام زحمات من بر دوش مامانی بود . روز سوم برای مامان کاچی درست کرد و هر موقع گریه میگردی آرومت می کرد البته به این راحتی آروم نمی شدی مامانی عزیز همه راهها رابرای آروم کردنت به کار می بست .

چون بعد از بیمارستان زردی مختصری گرفتی تا ٣ روز برای چکاب هر روز به بیمارستان می رفتیم تا ازت خون بگیرند خیلی از پسرم خون میگرفتند بمیرم مادر خیلی دردناکه برای یک مادر دیدن چنین صحنه ای ............. ولی خدارا شکر بعد  از همه این دوران زردی پسرم  کم و کمتر میشه .

روز ٢٥  به همراه مامانی حمامت کردیم البته قبلاهم حمام برده بودیمت ولی این حمام ١٠ روزگیت  بود واقعا دست مامانی عزیز درد نکنه که همه جا خیلی فعال ظاهر می شد انشاء الله که پسرم جبران کنه برات مامانی .عکس هایی که در این صفحه گذاشتم مربوط به روزهای اولیه زندگیت پیش ماست ببین چه پسر خوشگلی دارم؛ مامان به قربون اون صورت هلوییت بره که این قدر پسر تمیز و پاکی هستی .

 بعد از ١٣ روز به خونه مامانی آمدیم و تا ١٠ روز هم اونجا بودیم .در این دوران گریه های شبانه پسرم همچنان ادامه داشت ولی خدا رو شکر که تنها غذایی که با اشتها میخوردی شیر مامان بود و از این بابت خدای منان را سپاس میگویم که این نعمت را به من عطا فرمود که شرمنده پسرم نباشم .

خدا رو شکر هیچ علائمی از استفراغ نگران کننده در تو ظاهر نمی شه و تنها نگرانی من گریه های مداومت که بیشتر و بیشتر من رو پریشون می کنه .

 خدایا حافظ و نگهدار ستاره امیدم باش و از گزندها محفوظش نگه دار .

 اولین مهمانی رفتن آقاناناس

در این جا باید یاد آوری کنم که آقا خوشگله وقتی ٢٠ روزه بود به مهمانی رفت این مهمانی از طرف دکتر فیروزآبادی ترتیب داده شده بود و همه دوستها و همکارهای مامان جمع بودن .

من و بابا علی و خاله  حمید و بابای کارین و البته صد البته به همراه آقا رادین به این مهمانی شب رفتیم خانم دکتر فیروزآبادی خیلی محبت داشتند و همش به شما که در اتاق خوابشون بودی سر می زدند من و بابا هم یکسره به شما سر می زدیم چون مهمانها حدود ٥٠ نفری بودند و خیلی صدای موزیک بلند بود ولی خوشبختانه نه سرو صدا و نه هیج عامل دیگری باعث ازیت شما نشد به من و بابا خوش گذشت و آخر شب هم به خونه مامانی رفتیم باشد تاباشد از این مهمانیها که باز هم دور هم جمع شویم .

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)