رادین میرزاییرادین میرزایی، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 6 روز سن داره

رادین گل بی همتای زندگی

معلم عزیزم روزت مبارک

  معلمان عزیزم که همچون شمع می سوزید و همه جا را مملو از دانش و روشنایی قلب و روح و روانت می کنی روز معلم بر شما بزرگواران مبارک باد. امید که هر روزت همچون  روز معلم سرشار از شادی و دلبستگی باشد انشاءاله فرزندم رادین قدردان معلمان دلسوز و فداکارش باشد و چنان در پرتو مهر و محبت این عزیزان رشد و نمو بیابد که امید و آرزوی من است که انسانی متعالی و ممتاز  را به جامعه تقدیم دارم که مرهمی باشد بر درد انسانهای دردمند .       در این جا به عنوان مادر رادین  سپاس خالصانه خود را به خدمت تمامی اساتید و معلمان عزیزم عرضه میدارم .هیچ قلمی را یارای  نگارش جملات زیبا و تشکر آم...
12 ارديبهشت 1392

29 فروردین روز عقد عمو مهدی و شیرین خانم

٢٩ فروردین روز مراسم عقد عمو مهدی و شیرین بود و تصمیم گرفتیم که همگی به این مراسم برویم رادین برای اولین بار است که به مراسم عقد یکی از نزدیکان میره و از این بابت خوشحال و خندان است .آخه مگه می شه رادین برای مراسم عقد عمو مهدی که این قدر به همدیگه التفات و محبت دارند نیاد اصلا و ابدا ....... مراسم در یک دفتر خانه در میدان شهدا بود و بعد از انجام مراسم  عقد همگی به خانه مامان جون رفتیم و چون رادین  خوابیده بود و خاله یاسی هم در منزل ما تنها بود به خانه برگشتیم و حدود ساعت ٩ به خونه خاله بابا یعنی مامان شیرین جون رفتیم که به صرف شام دعوت شده بودیم  . رادین عزیزم کلی رقصیدی و شادی کردی و یک روز متفاوت...
10 ارديبهشت 1392

مهمانی مامان شبنم

      ا مروز ٣٠ فروردین  مهمانی مامان شبنم است  که به مناسبت تولد مامان شبنم برگزار شده است . الان چند سالی هست که دوست دارم که دوستان عزیزم را به مهمانی دعوت کنم و امسال این امر مهیا شد .تدارکات لازم را دیدم تا در این روز به همه خوش بگذره دوستان عزیزم قبول زحمت کردند و به این مهمانی آمدند .عمه سمیرا و خاله یاسی و مامان جون هم آمدند .البته جالی مامانی حسابی خالی بود که به خاطر وضعیت دایی مهدی نتوانستند تشریف بیاوردند باز هم سپاس فراوان از شما عزیزان دلم ،سربلند و پیروز باشد عزیزان گلم . به همه ما کلی خوش گذشت و موفق شدم تا دوستان گلم را بعد از مدتها ببینم .حسابی شادی کردیم مهمانی به صرف عصرانه ...
4 ارديبهشت 1392

رادین باز هم اسپایدرمن می شود

در این صفحه مایل هستم یک سری از عکسهای دلبندم را بگذارم که در روز سه شنبه ٢٠ فروردین از پسرکم در حالی که اسپایدرمن شده گرفتم  قربونت برم که این قدر خوش تیپی گل گلاب و امید زندگی من قربونت برم که اینقدر با شعوری و بدون حرکت می شینی تا صورتک کوچولوت نقاشی بشه مامان به فدای نگاه زیبات بره فدای خندت اسپایدرمن مامان با اون عروسک اسپایدرمنیت  با اون لباس و جوراب اسپایدرمنیت عزیزم با اون ژست اسپایدرمنی قربون اخم اسپایدرمن بشم والا اینم رادین خندان اسپایدرمن در ماشین بابا علی اینها خلاصه ای بود از چند عکس پسرک ...
24 فروردين 1392

رادین میره شمال خوش بگذرونه

روز ٦ فرردین به همراه بابا علی و رادین عزیز مادر به شمال  پیش مامانی و بایاسی که سوم  عید رفته بودند رفتیم تا یک هوایی تازه کنیم و عید و بازدید ها تازه بشود . البته بابا علی قرار بود در ایام تعطیلات عید برای پروژه کاری به یزد بره ولی به خاطر مسائل کاری گویا این سفر مهیا نشد و تصمیم گرفتیم بریم خونه مامانی در شمال . ما ساعت ١١ راه افتادیم و تقریبا نزدیکهای ساعت ٤  بود که رسیدیم . در طی چند روزی که اونجا بودیم یک  سری به خونه  اقوام زدیم و دید و بازدیدها تازه شد .خاله منیژه برای شام یک شب همگی ما رو دعوت کرد که عروسهای خاله ماهبانو و دختر و دومادش هم در مهمانی بودند .دختر خاله من بار دار بود و ١٦ فرور...
24 فروردين 1392

ماجرای رادین و آب پاشش

داستان رادین و اب پاشش داستان شیرین و جالبی البته برای  خود رادین و هم برای مامان رادین است ولی نه همیشه  و شاید نه چندان شیرین برای اطرافیان باشه . رادین دردانه مادر  تقریبا از دو سالگی عاشق آب پاشیدن شد  که این مسئله از خونه مامان جون شروع شد وقتی با آب پاش به گلهای گلخونه آب می داد  و رادین این صحنه های جالب رو مشاهده می کرد کم کم علاقه مند  به آب بازی شد به طوری که هر زمانی که به خونه مامان جون میرفتیم بدون استثناء سراغ آب پاش رو می گرفت و این  داستان تنها به خونه مامان جون ختم نمی شد بلکه  خونه مامانی و حتی خونه خودمون هم کشیده شد و گاهی هم که در جایی آب پاشی می دید اصرار زیادی می کر...
24 فروردين 1392

سیزده بدر سال 92 در کرج

سلامی به گرمی آفتاب زیبا و دلچسب بهاری به همه بچه ها و مادران عزیز و زحمت کش امیدوارم که ایام عید به همه عزیزان خوش گذشته باشد و خاطرات خوبی در اذهان همه نقش بسته باشد .   رادین گل مامان هم که انشاءاله خوب و سرخوش بوده باشد و ایام عید به کامش بوده  باشد . ما همگی ١١ فروردین  از شمال به خونه خودمان برگشتیم و در طی این دو روز یک سری کار ها و عیدو بازدید هایی که مانده بود را انجام دادیم و قرار شد به همراه خانواده مامان جون و خاله بابا و خانواده زن عمو ندا به ویلای عمو صفر که در نزدیکی منزل ما بود بریم . سیزده به در هوا بسیار عالی بود و ما حدود ساعت ١١ در  ویلا بودیم همگی آ...
18 فروردين 1392