رادین میرزاییرادین میرزایی، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 16 روز سن داره

رادین گل بی همتای زندگی

ورود رادین به باغ زندگی

به نام  آن یگانه بی همتایی که این هدیه الهی را به من ارزانی داشتی . پسرم  در یک روز زمستانی در تاریخ 15 بهمن سال 1388 در ساعت 8:10 در بیمارستان پارسیان متولد شد .عزیزم ورودت را به این دنیا خوش آمد میگم .امیدوارم که بتونم مامان خوبی برات باشم و تمام سعیم را برای رشد وشکوفاییت میکنم . اسم خانم دکتر رادین سرکار خانم دکتر بیدگلی بود و چه دکترنازنینی بود. گروه خونی رادین مثل مامانش A مثبت وای عزیزم چه تفاهمی , قدش 51 سانت , دور سرش 5/36 سانت و دور سینش هم 32 سانت بود. در بیمارستان واکسن های هپاتیت ، ب ث ژ و پولیو را بهش زدند بگردم مادر روز جمعه ساعت 2:50 از ب...
1 بهمن 1391

گریه نکن دلبند مامان

                                       تاریخ : ١٥ اسفند  قد: ٥٣ سانت وزن : ٤ کیلو و ١٠٠ گرم سلام بر پسر یک ماهه مادر ، پسر گریه اوووووووووو، رادین جان  در این ماه چون خیلی بد شیر می خوردی مقدار زیادی هوا وارد معدت می شد  و  منجر به گریه های شدیدت در طول روز و شب می شد . البته مامان خیلی رعایت می کرد مثلا ان...
30 دی 1391

یادگاری

بعد از این که پسر کاکل زری من به این دنیا چشم گشودی و از بیمارستان مرخص شدی مامانت تمام وقایع مهم زندگیت را در یک دفتر خاطرات یادداشت کرد ؛ هرچند این وب لاگ را از همان ابتدای تولدت باز نکردیم ولی تمام آن حوادث را مو مو یادداشت کرده ام و حالا باز نویسی آنها برام خیلی راهتتر شده , در ضمن مگه میشه این خاطره های شیرین از ذهن مادر رخت ببنده  مگه دست خودشه .  یادگاریهایی از بیمارستان را برات نگه داشتم تا هر وقت  بزرگ شدی و دوست داشتی نگاهی بهشون بندازی من الجمله : سونوگرافیها ؛‌نمونه غربالگری؛  ارزیابی شنوایی پسرم در بیمارستان؛ دست بندی که  بعد از زایمان به دستت بس...
30 دی 1391

خبر خوش زندگی مامان

اولین روزی  که من و پدر رادین متوجه حضور رادین در این دنیا شدیم وصف ناپذیر است . دقیقا ساعت ١١ صبح روز ١٥ اردیبهشت سال ٨٨ درست زمانی بود که من برای گرفتن جواب آزمایش از محل کارم مرخصی ساعتی گرفتن و به آزمایشگاه تجریش رفتم . اولین کسانی که از این خبر مطلع شدن پدر رادین و سپس مامانی رادین بودند و این خبر خوش را بعد از چند هفته به اطلاع بقیه رساندیم. در همون روز بود که اولین سونوگرافی از رادین را گرفتم . اولین حرکات پسرم وقتی تو شکمم بود درست از ٥ ماهگی شروع شد که به صورت ضربه های ریزی در زیرشکمم احساس می شد الهی دورت بگردم عزیزم . ...
30 دی 1391

بابا علی گریه نکن

دو اتقاف ناگوار در این ماه رخ داد که بسیار ناراحت کننده بود یکی از اونها بستری شدن خاله یاسی بخاطر مشکلات معده در بیمارستان تهران نو بود که همه ما را خیلی متاسر کرد چارهای نبود آقا رادین شما هم با ما آمدی ولی نوبتی رفتیم پیش خاله یاسی چون یا باید من در ماشین پیشت می ماندیم یا بابا علی . اتفاق ناگوار بعدی که همیشه ازش فرار می کردم ولی با نظر پزشکان قانع شدیم که این عمل در بهترین زمان خودش یعنی بین 1 ماهگی و 3 ماهگی باید انجام شود و با توجه به انتخاب بیمارستان و پزشکت تصمیم گرفتیم در بیمارستان الغدیر عمل ختنه شما ا...
29 دی 1391

اولین مسافرت گل پسر

تاریخ :١٥ خردد قد :٦٢ سانت وزن : ٦ کیلو و ٨٠٠ گرم                                                       عزیز مادری تو ، ‌عزیز و دلبری تو ، قشنگ قشنگ مادر ، ناناس ناناس مادر .   اینها شعرایی که همیشه با هات زمزمه می کنم گل پسر مادر . رادین در این ماه بیشتر طاق باز می خوابی و کمتر به پهلوی راست می خوابیدی و شبه...
29 دی 1391

چه قان و قونی

تاریخ :١٥ اردیبهشت قد:٦٠ سانت وزن : 5 کیلو و 800 گرم   پسرم در این ماه هم به پهلوی راست و هم به پهلوی چپ و بیشتر به صورت طاق باز می خوابی و حالا نحوه شیر خوردنت خیلی بهتر شده شبها 3  /٤ بار از خواب برای شیر خوردن بیدار می شی و روزها هر 3 ساعت یک وعده شیر می خوری مرسی عزیزم که خوب به شیر خوردن ادامه می دهی . عزیزک مادر در این دوران آواز می خونی ، مشت دست راستت را شروع به مک زدن کردی و صداهای قانو قون از خودت در می یاری و با صدای بلند قهقه می زنی .بگردم ای بگردم عزیز دورت بگردم ................................ راستی سایز پوشکت 5 تا 10 کیلویی که سایز خیلی مناسب برای بچه ها در این ماه...
26 دی 1391