رادین میرزاییرادین میرزایی، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 25 روز سن داره

رادین گل بی همتای زندگی

اولین مسافرت گل پسر

1391/10/29 13:07
نویسنده : مادر رادین
131 بازدید
اشتراک گذاری

تاریخ :١٥ خردد

قد :٦٢ سانت

وزن : ٦ کیلو و ٨٠٠ گرم

                                                     

عزیز مادری تو ، ‌عزیز و دلبری تو ، قشنگ قشنگ مادر ، ناناس ناناس مادر .

 اینها شعرایی که همیشه با هات زمزمه می کنم گل پسر مادر .

رادین در این ماه بیشتر طاق باز می خوابی و کمتر به پهلوی راست می خوابیدی و شبها ٢ ای ٣ بار برای شیر خوردن بیدار می شدی ولی مامان خیلی خوشحاله چون نحوه شیر خوردنت خیلی بهتر شده خدا بخواد دل درددهات داره کم و کمتر می شه ولی تمام نشده انشاءالله که به زودی از بین بره و ناناس مامان دیگه درد نکشه .در این ماه همچنان آوازه خون هستی ا

و آب دهنت هم خیلی خیلی کم سرازیره گویا لثههات شروع کردند به درد گرفتند.

قان و قونت همچنان ادامه داره عزیز دلبند مامان و صدای شبیه به ب ب ب... و ممممممم.... از خودت در می یاره فکر می کنم خیلی زود به حرف زدن بیافتی مهربون مادر .

بابا اینقدر انگشت نخور بسه دیگه هیچی پیدا نمی کنی بخوری انگشت می خوری ؟

راستی توی این ماه رادین گل مامان اولین بار به مسافرت رفته اون هم چه مسافرتی نه یه روزه نه دو روزه ٢٠ روز وای چه روزهای خوشی داشتیم اول تعداد همسفرهامون تا ١٠ نفر می رسید ولی بعد از ٣ روز تمام همسفرهامنو رفتند و من و شما و بابا  موندیم روزها بابا به سر پروژه می رفت و من و رادین در خونه  بودیم تا بعد از ظهر بابا می آمد و بعد از دوش گرفتن به گردش می رفتیم ما در اون ١٠ روزی که در ارومیه بودیم تمام جاههای ارومیه را نه یک بار بلکه چند بار رفتیم شبها به سر بند می رفتیم و شام می خوردیم جایی بود مثل دربند تهران وخیلی زیبا با هوایی بسیار پاک و تمییز .بعد از ظهرها با همسایه طبقه پایین هم صحب می شدیم پسر نازنینی داشت به نام شهرام که تو را خیلی دوست داشت خیلی مهربان و دوست داشتنی بودند و خاطرات خوبی  با هم در آن باغ قشنگ داشتیم .....

بعد از چند روز من و رادین یک شب به منزل دوست مامان در عجب شیر رفتیم البته بابا شب به ما ملحق شد خاله ژیلا و همسرش آقا کامران  و پسرشون اولین بار تو رادیدند و خیلی از تو خوششون آمد .آقا کامران خیلی باهات سر گرم بود و اگر گریه می کردی ساکتت می کرد و به خاله ژیلا می گفت  دوست داره یک پسر مثل رادین  داشته باشه ببین چه پسر ماهی هستی عسل عسل مادر.

در طی دو روز که منزل خاله ژیلا بودیم به باغ زیبای دایی خاله ژیلا رفتیم و جاههای دیدنی عجب شیر هم سر زدیم خیلی خوش گذشت بعد از ٢ روز من و بابا علی و رادین چوچولو به سمت تبریز رفتیم یادم نرفته که در راه پوشک آقا رادین را عوض کردیم تا پسرم راحتتر بتونه به مسافرت مارکوپولوییش ادامه بده .

٤ روز در تبریز بودیم چون بابا هم اونجا یک سری کار داشت من هم برای این که حوصلمون سر نره صبحهها بعد از این  که  آقا رادین  شیر می خورد یک سر به فروشگاهها و پاساژ نزدیک منزل می زدیم آخا اون منزل در بهترین جای نبریز بود و خیلی فروشگاههای خوبی داشت

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)