تولد حضرت محمد مبارک باد , سپاس که پسرم سلامته
عیدتان فرخنده و خجسته باد
رادین گلم این عید را به همه مامان های دلسوز و پدر های فداکار تبریک می گه
مامان جون و مامانی عزیزم
باباسی و آقاجونم
خاله یاسی و عمه سمیرا
عمو های خوبم و دایی های مهربونم
عیدتون مبارک
سسسسسسسسسسسسسسسسسسسلام به عشق مامانی چند وقتی بخاطر مشغله های روزمره و صد البته کارهای روزمره آقا رادین گلم نتونستم برات بنویسم امروز تولد حضرت محمد است بابا علی و رادین کوچولو در خواب نازند من هم دلم نیومد بیدارشون کنم و فرصت را غنیمت شمردن و خواستم در این روز عزیز به درگاه باری تعالی دعا کنم و خدا را شکر که پسرم را سلامت و تندرست نگه داره و نور امید و زندگانی زیبا و آسمانی را به دردانه ام عطا کنه الهی آمییییییییییییییییییییییییین
آخه عزیزم بعد از سه سال برای اولین بار بیمار شدی و مامان را ترسوندی آخه ناناس من شما که نور دیده ام هستی و پسر قوی منی چرا ؟ !
همیشه از بیماری می ترسم چون در بچگی خودم چند وقتی مریضی سختی گرفتم و اینقدر مراقب شما هستم که تاسه سالگی کوچکترین تب نکردی البته به غیر از روزهای واکسیناسیونت که تب مختصری می کردی ولی روز٧و ٨ بهمن سال ٩٢ را این جا ثبت کردم هر چند خاطره بدی است اما لازم میدونم ذکر کنم که روز تولد بابا علی هم بود ولی بابا به ماموریت رفته بود و منو شما خونه مامانی بودیم که خدا حفظشون کنه که چقدر مامانی و باباسی از این موضوع ناراحت بودند همش دورت می چرخیدند مامانی که مرتبا آب میوه و شیر داغ میکرد و با طرفند های مختلف بهت می دادیم چون تب شدیدی داشتی هیچ تمایلی به خوردن و نوشیدن نداشتی و همه راهها رو امتحان می کردیم در طی این چند روز مامانی برات سوپ به شکلها ورنگهای مختلف درست می کرد تا کمی بخوری . توی سوپهات شلغم و هویج تازه و ماهیچه میریختیم تازودتر خوب بشی.
الهی دورت بگردم که تبت بعد از دو روز و بعد از دو بار به پیش دکتر بردن پایین آمد دایی مهدی می گفت که چی می شد که من تب کنم و رادین سر حال بشه اخه شما همیشه اینقدر سر حال و بشاش و سر زنده ای و اینقدر با همه بازی می کنی و بالا و پایین می پری که همه از بیحالیت ناراحت بودند .
در طی این دو روز همش روی پای من بودی حتی پیش مامانی هم نمی رفتی و در طی دو شبی که تب شدید داشتی تا صبح باهات بیدار بودم
البته مامانی و باباسی هم بیدار بودند و هر نیم ساعت تو را پاشویه می کردیم چون احتمال تشنج در تب های بالا زیاد و من همیشه از این موضوع می ترسیدم بالاخره بعد از دو روز بامصرف داروها و شیاف تب بر که ازش خیلی بدت می آمد سلامتیت بر گشت و روز سوم دوباره با مامانی توپ بازی کردی هی توی سر مامانی می کوبیدی و دوباره خونه مامانی را بهم می ریختی دوباره چکشت را برداشتی رفتی سراغ زیر تلوزیونی قدیمیشون و هی می کوبیدی همش رو داغون کردی پسر باید یکی براشون بخریم آخه این کارا زشته عزیززززززززززززززم و دوباره و دوباره ................................و ای کاش این دوباره ها تکرار شوند بدون دردی ،بدون ناراحتی و با سلامتی جسم و روحت الهی امین .اینم ایکنی انتخابی آقا رادین گل گلاب مامان و باباییییییییییییییی.
اینم عکس شاه پسرم در حال بیماری هم می خندی همیشه بخند مادر همیشه شاد باش عزیزم همیشه بازی کن همیشه شیطونی کن بهم بریز بهم بپاش چون دیدن تو در این حال بد ترین درد دنیاست
خداوند تمام کودکان بیمار را شفا عنایت بفرما الهی امین
باشد تا صبح دولتت ارمغان بهروزی باشد
باشد تا صدایت تلولو هستی زندگی باشد
باشد تا سرو قامتت به بلندای آرزو باشد
باشد باشد باشد ....................... ( شبنم ،٩:١٠ صبح ،١٠ بهمن )
دلنوشته های مامان شبنم
در ضمن در طی این روزها که بابا نبود همش تماس می گرفت و وقتی فهمید مریض شدی خیلی ناراحت بود و مرتبا جویای حالت بود آخه بابا علی خیلی فداکاره و بخاطر ما و برای زندگیمون میره ماموریت و سختیهای زندگی را که بر دوشش هست به خوبی تامل می کنه خداوند به بابا علی سلامتی مظاعف و قدرت بی پایان و ثروت بسیار بده .
و شما ای پسر گلم باید قدر پدر بزرگوارت را بدانی درسته که شاید روزهایی پیش ما نباشه ولی همین باعث می شه قدرش را بیشتر و بهتر بدانی .
باید در همه شرایط به او احترام بی شایبه بگذاری و بیش از هر کسی او را دوست بداری و در آینده پشتیبانش باشی چون هر کسی چنین پدر سخت کوشی نداره و با چنین کار سختی که داره و با همه خطرات و سختیهای کار از جانش هم میگذره و اون همه کار سخت را قبول می کنه درسته که همه باباها فداکارند ولی باباعلی صد برابر فداکاره و همه این را خوب می دانند من هم برات مینویسم که در خاطراتت نقش زیبایی ببندد.