برای همبازی مهربونم علی رضای عزیز
علی رضا پسر خاله عزیزمن سلام گلم
این صفحه از وب لاگ رادینم را به شما عزیزم اختصاص دادم باشد تا سپاسی باشد بر مهربانی بیدریغت نسبت به رادینم .
از شما به خاطر مهربانی و محبتت نسبت به رادینم بسیار بسیار ممنونم .
با وجود اینکه ١٠ سالی از رادینم بزرگتری ولی در بازی هیچ گاه این حس را به من ندادی و همیشه در بازی با پسرم مثل او بچه می شوی و پا به پای رادین با او شیطنت می کنی .
وقتی به شمال می یاییم خیلی خوشحالم که رادین یک همبازی خوب و دلسوز داره که مراقبش باشه و با هاش وقت سپری کنه .تقر یبا هر روز و یا هر شب در چند روزی که در شمال هستیم رادین و علی رضا همدیگر رامی بینند و کلی بازی می کنند .
وقتی شنیدم در مدرسه زمین خوردی خیلی ناراحت و نگران شدم و چندین بار به خاله زنگ زدیم تا هم من و هم رادین از احوالت جویا بشویم شنیدم که بد جوری صدمه دیدی و راهی بیمارستان شدی خدا بد نده .عزیزم مراقب خودت باش و قدر سلامتیت را بدان .
از مرامت خوشم می یاد با وجود سن کمت هیچ گاه رادینم را با تمام رفتارهایی که ممکنه ناراحتت کنه درک می کنی و هیچ گاه تنهاش نمی گذاری .هیچ وقت یادم نمی ره که یک بار رادین به شما اب دهانش را زد و من هم در آن لحظه ناراحت شدم و با رادین برخورد جدی کردم ولی شما آمدی و گفتی شبنم جون اذیتش نکن کوچیکه و کلی باهاش صحبت کردی که این کار بده و من از این عکس العمل شما خیلی خیلی خرسند شدم .
بارها و بارها در خونه عزیزم از شما حرف می زنه که علی رضا کجاست و الان داره چی کار می کنه بیا بریم پیشش و دوباره و ذوباره براش توضیح می دهم که علی رضا شماله و الانم مدرسه هست .
پسر خاله کوچولوی من آرزوی من موفقیت و پیروزی شماست و انشاأاله در مدارج بالا ببینمت .خدا پشتیبانت باشد .
یک سری عکس از شما و رادین را در این صفحه به یاد بود می گذارم :
رادین و علی رضا در منزل خاله منیژه
قربونتون برم که این قدر خندانید
رادین و علی رضا بر بالای سرسره در پارکی در شمال