اولین غذای کمکی در هفت ماهگی

تاریخ :١٥ شهریور

وزن :٨ کیلوگرم

رادین گل گلاب در این ماه بیشتر به پهلوی راست و چپ  می خوابی و در اکثر اوقات یک دست یا هر دو دست را در زیر سرت می گذاری و بعضی اوقات هم طاق باز می خوابی الهی مامان فدای اون صورتک نازت در خواب بشه که هیچ وقت از ذهنم دور نمی شه .اینقدر زیبا و معصومی که دوست دارم تو را هر دم غرق بوسه کنم .

همچنان شیر مادر غذای اصلی گل گلاب هست خدا را شکر برای این نعمت الهی که همچنان به من ارزانی داشتی  . بیشتر سینه مادر را می گیری و گاهی هم با لثه هات شروع به گاز گرفتن می کنی .

در این ماه طبق نظر پزشکتت غذای کمکی آغاز شده  و اولین غذای کمکی حریر بادام است که مامان اون را با روش خاص خودم درست می کنم .

اولا بادامها را بعد از خیساندن و پوست کندن بدون  تابیدن نوری در تاریکی خشک می کنم تا اثرش باقی بماند سپس آنها را آسیاب می کنم و در یخچال نگهداری می کنم تا نور نبیند و هر هفته همین روال تکرار می شود  .

حریره سوپ همراه با سیب زمینی , هویج , سبزی , ماهیچه , مرغ  ترکیباتی بودند که بسته به روز و با توجه به اشتها و میلت بهت می خوراندم نوش جانت عزیزم .البته خیلی علاقه به خوردن سوپ داری مخصوصا با چند قطره اب لیمو خیلی خوشمزه می شه قربونت برم که این قدر همه  غذا ها را بدون هیچ مشکلی می خوری.

فرینی در اقسام مختلف را کم کم شروع کردیم که در ابتدا هر چه مواد سبک تر هضم آنها بهتر سپس با بزرگ تر شدن مواد دیگر مثل موز و خرما ، سیب رنده شده  اضافه می شود .

حریره بیسکوییت مادر به همراه آب جوشانده شده همراه با موز و ... بعدها کم کم در رژیم غذایی شما جای می گیرد .

آب جوشیده هم از همین ماه شروع شد چرا که تا ٦ ماهگی شیر مادر هم نقش آب را ایفا می کند و هم غذاهای دیگر و هیچ نیازی به هیچ ماده ای دیگر در عزیزم احساس نکردم .چون نه گریه زیادی می کردی نه بد می خوابیدی و نه مشکل مزاجی داشتی خدا را سپاس که کودکم روال طبیعی خودش را طی می کنه بدون هیچ نگرانی برای مامان و بابایی .

رادینم حدود ساعت ٦ , ٧ بعد از ظهر شروع به نق نق می کنی گویا ساعتهایی است که دوست داری به گردش بروی و بیشتر دوست داری که مامان کنارت بنشیند خیلی ددری شدی ها پسرم به مامانت رحم کن من دست تنها هستم گلم .

 الان که ماه رمضان است و بخاطر همین به مهمانی  های مختلف از جمله منزل مامان جون و مامانی و دختر دایی مژده دعوت شدیم  خیلی به آقا خوش می گذره خوش بختانه اصلا ناراحتی و گریه زیادی نمی کنی .

چند بار شب ها با ماشین رفتیم پارک تنیس و عظیمیه و بام کرج و اون جا افطار کردیم البته مامان که به خاطر شما نمی تونه روزه بگیره ولی بهانه ای بود تا بریم و آب و هوا عوض کنیم .

یکشب هم برای شام رفتیم جاده چالوس خیلی خوش گذشت و شما هم خیلی با ما همکاری کردی قربون این شعور و درکت بشم مادر .

در این ماه وقتی بهت می گم دست بزن پا بزن هی دست و پاهات رو تکون میدی و می خواهی دستت رو بگیرم و با هم دست بزنیم .دس دسی دس دسی پا بزن پا بزن .

 در این ماه شعر دوغ دوغ ماست و دوغ را می خوندم و تو هم شروع به نا نای می کردی و هی خودت رو تکون می دادی . 

تا این ماه که رادین شش ماهش تمام شده حتی برای یک ساعت هم از مامان شبنم جدا نشدی یعنی دل مامانت طاقت جداییت را حتی برای یک لحظه هم نداره انشاءاله که همیشه در کنار هم باشیم گل مادر . (( رادین و مامان و بابا هر سه باری همیشه در کنار هم ))

راستی در این ماه برای اولین بار به آتلیه رفتیم و یک عکس فوری برای پاسپورت گرفتیم خیلی عکست خوب و بامزه شده بود حتی آقایی که عکست را انداخت از آرامشت تعجب کرده بود مبارکت باشه انشاءاله مسافرتهای خارجه زیادی بری عزیزم .

 این یکی از آرزوهای قلبی من هست که تمام  دنیا را با همدیگر بگردیم و از جاهای دیدنی دیدن کنیم به امید ان روز که هر چه زودتر فرا برسد.