رادین میرزاییرادین میرزایی، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 25 روز سن داره

رادین گل بی همتای زندگی

ستاره درخشان مراقب عشقم رادین باش

1392/8/10 12:12
نویسنده : مادر رادین
205 بازدید
اشتراک گذاری

خوش آمدی پسرم ، ورودت به مهد کودکت مبارک

 

 همیشه سالم بری ، همیشه سحر خیز باشی

 برنامه هات رو به راه باشه

مراقب خودت باش

با استعداد و باهوش بمان

 بیاموز و بازیگوش باش و شیطنت کن تا سر حال و نیرومند باشی


امروز ٣ ابان ١٣٩٢  اغاز اولین دوره مهد پسر عزیزم رادین است

البته رادینم به همراه مادرش دیروز هم یک سری برای ثبت نام رفتیم و ٢ ساعتی تنها به طور امتحانی  در مهد ماندی.

 

پسرم و من اگرچه از نظر عاطفی خیلی به هم دلبستگی داریم و من این دلدادگی را به گونه ای  دوست دارم و برخلاف نظر بعضی ها دست و پام بسته که نیست بلکه همه جا همصحبت مادر  در طی روز هستی تا وقتی بابا علی بیاید و تمام اوقات مادر با عزیزم به نحو احسنت پر می شود و حتی برای کارهایی که شیطنت شما به من فرصت نمی ده مثل مطالعه شخصی  از زمانهایی که خواب هستی استفاده می کنم چون دلم نمی یاد و از نظر دیدگاه شخصی من به دور است تا برای استفاده زمانی شخصیم  ،شما را به هر نحوی از خود دور کنم .

 

پسرم این قدر بزرگ شده که باورم نمیشه که می تونه بره مهد خداوندا ستایش می کنم قدرتت رو برای این هدیه زیبای اسمونی  را بی  دریغ به من دادی .به پسرم کمک و یاری برسان تا به راحتی به آموزش بپردازه و  در این مسیر از شر شیطانهای انسان نما به دور باشد .

 

شرحی از روحیات ر ادین برای ورود به مهد

 

گل مادر مهد رو خیلی دوست داری و البته چند وقتی که در تابستان به کلاس زبان و کاردستی می رفتی و حالا به علت دور شدن دیگر به کلاسها نمی رفتی ولی هر وقت از کنار مهد نزدیک خونه رد می شیم با زبون شیرینت می گی مامان مهد منه ها ببین شبها چراغش خاموشه ، یا در روز وقتی در حیاط مهد بازه و می بینی بچه ها دارن بازی می کنند به مامان می گی  ببین بچه ها دارن بازی می کنند پس کی اسم من را می نویسی برم مهد ، چرا بابا علی پول نمی ده تا اسم من رو بنویسی .به همین خاطر هیچ گونه نگرانی از نظر من به خاطر  جدا شدن از مادر در خود احساس نمی کنی چون  بیقراری و گریه نمی کنی و حتی به مادر می گی شما برو و ناهار بیا دنبالم برو به کارات برس پشت در کلاسم نشینیها .....

 

من از این نظر خوشحالم که بودن شما با من در منزل به مدت ٤ سال مانع پیشرفت و ترقی شما نشده هر چند که در منزل با هم بسیار نقاشی می کردیم ، پازل ها درست می کردیم ، خونه سازی می کردیم ، خمیر بازی می کردیم ، قایم موشک بازی می کردیم ، کتاب انگلیسی رو دوره می کردیم ، با هم اشپزی می کردیم ، خاله بازی می کردیم  و خیلی کارهای دیگه و حسابی هم خوش می گذرندیم و هم آموزش می دیدی .   

اما حالا وقت اون رسیده که رفتارهای اجتماعیت درست بشه بیشتر با همسن و سالهای خودت بازی کنی چون نیاز یک کودک باهوش بازی کودکانه در محیطی با کودکان می باشه  و علارغم تمام موارد بالا در مهدی مناسب و شایسته از همه نظر البته از نظر مامان شبنم  چند ساعتی از روز رو به بهترین نحو سپری کنی تا روزهات به بطالت نگذره  و آموزش های که متناسب سنت هست رو ببینی .

اما  با گذشت یک هفته از به مهد رفتنت بدون هیچ مشکلی بعد از دو روزی که به مسافرت رفته بودیم و بعد از بازگشت از رفتن به مهد ممانعت می کنی شاید  دلیل آن کمی ناخوش احوال بودنت است که امیدوارم هر چه زودتر برطرف بشود و شما راهی مهد بشی الهی آمین .

خواستم تا شرحی از مهد کودک رفتن رادین را در این جا بنویسم تا روزی به رسم یادبود مروری کنی و لذتش رو ببری و از دوستان قدیمی و مهدت به خوبی و خوشی یاد کنی یاد  کنی .

 

 

 

عکسها و رادین  در حین آماده شدن برای رفتن به مهد

 

الهی فدای همت بلندت برم .............

عزیزم می گه مامان پاشنه کش بده .............

افرین بر سخت کوش مامان که کفشهاش رو بدون کمک مامانش پوشیده

بنازم این اعتماد به نفست رو

عینکشووووووووووووووووووووووووو

قربونت برم  پسرم را با اون کولیت که اماده ای جلوی در

 

عشق مامان  دست در دست مامانش می ره به مهد

خدا به همراهت باشه امید زندگیم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

خاله یاسی رادین
8 بهمن 92 12:20
خوش تیپ خاله ...عزیزم .... دوست دارم